پدر، مادر و ولایت امام زمان علیه السلام پدر بزرگوار امام زمان علیه السلام حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام امام یازدهم شیعیان است ، بنقل شیخ مفید امام عسکرى علیه السلام در مدینه در 24 ربیع الاول سال 232 متولد شد و در سال 260 در سن 28 سالگى در منزل شخصى خود در سامرا به شهادت رسید.(1) مادر بزرگوار امام زمان علیه السلام ((ملیکه ))
است که از طرف پدر دختر ((یشوعا)) فرزند امپراطور روم شرقى بود، و از طرف مادر نوه شمعون از یاران مخصوص حضرت عیسى علیه السلام و وصى او بشمار مى رفت . او با اینکه در کاخ مى زیست و با خاندان امپراطورى زندگى مى کرد اما آنچنان پاک و با عفت بود که گویى شباهت به خانواده خود ندارد، بلکه به مادر و خانواده مادرى کشیده و زندگیش همچون زندگى شمعون و عیسى علیه السلام و مریم علیهاالسلام از صفا و معنویت و پاکى خاصى برخوردار بود، از اینرو دوست داشت با یک خانواده پاک و خداپرست وصلت کند و به توحیدیان بپیوندد، خداوند او را در این هدف کمک کرد و او را بطور عجیب (که در داستان ماجراى اسارت او و خریدارى از جانب امام هادى علیه السلام براى امام عسکرى علیه السلام در تاریخ آمده است ) به خواسته و هدفش رسانید. ملیکه یا نرجس خاتون به خانه امام حسن عسکرى علیه السلام وارد شد، امام هادى علیه السلام به خواهرش حکیمه فرمود: او را به خانه ببر و دستورات اسلامى را به او بیاموز، او همسر فرزندم حسن علیه السلام و مادر مهدى آل محمد صلى اللّه علیه و آله خواهد بود، آنگاه به نرجس رو کرده و فرمود: مژده باد ترا به فرزندى که سراسر جهان را با نور حکومتش پر از عدالت و دادگرى کند، پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد. آرى این چنین یک دختر پاک و دانا، آلودگى کاخ شاهان را رها کرد و در خط جد مادریش ((شمعون )) قرار گرفت و سرانجام به سعادت عظماى همسرى حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام در آدم و لیاقت پر افتخار مادر حضرت قائم (عج ) را پیدا کرد. او نامهاى دیگر مانند ریحانه ، صقیل و سوسن نیز دارد و خواهر امام هادى علیه السلام حکیمه او را به عنوان سیده (خانم ) مى خواند. این بانوى با سعادت در سال 261 هجرى و به روایتى قبل از شهادت امام حسن عسکرى علیه السلام از دنیا رفت و قبر شریفش در سامرا کنار قبر منور امام عسکرى علیه السلام قرار گرفته است .(2) امام قائم (عج ) از همین خاندان پاک در شب جمعه نیمه شعبان سال 255 هجرى در زمان حکومت معتمد عباسى در سامرا متولد شد و هنگام شهادت پدر، پنج ساله بود.(3) تولد آن حضرت را جز عده اى خاص نمى دانستند و براى نوع مردم مخفى بود، تا مبادا مورد گزند طاغوتیان غاصب و ستمگر زمان قرار گیرد. حکیمه خاتون عمه امام حسن عسکرى علیه السلام گوید: روز پنجشنبه نیمه شعبان به منزل برادرم رفتم ، هنگام مراجعت ، امام عسکرى علیه السلام فرمود: امشب را نزد ما باش ، امشب فرزندى که خداوند زمین را به علم و ایمان و هدایت او زنده گرداند متولد مى شود. بالاخره ماندم صبح صادق حالت اضطراب در نرجس خاتون علیهاالسلام پدید آمد، او را در برگرفتم ، امام علیه السلام فرمود: سوره قدر را بر او بخوان ، مشغول خواندن سوره قدر شدم شنیدم آن کودک در رحم مادر در خواندن سوره با من همراهى مى کند در این موقع پرده اى بین من و آنها افکنده شد، دیگر نرجس را نمى دیدم ، از آنجا سراسیمه دور شدم امام عسکرى علیه السلام فرمود: برگرد، برگشتم در نرجس علیهاالسلام نورى مشاهده کردم که دیده ام را خیره کرد و امام زمان علیه السلام را دیدم رو به قبله به سجده افتاده سپس دستش را بلند کرد و مى گفت : گواهى مى دهم به یکتائى خدا و اینکه جدم ، رسول خدا صلى اللّه علیه و آله است ، و پدرم امیرمؤ منان علیه السلام ، وصى رسول خدا است ، بعد یک یک امامان را شمرده تا به خود رسید. او را به نزد پدرم بردم ، تا او را دید به دست گرفت و پس از خواندن آیاتى از قرآن و انجیل و تورات و زبور این آیه را تلاوت فرمود: (( و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنود هما منهم ما کانوا یحذرون ؛)) ((اراده ما بر این قرار گرفته است که به مستضعفین ، نعمت بخشیم و آنها را پیشوایان و وارثین روى زمین قرار دهیم ، حکومتشان را پا بر جا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریان آنها آنچه را بیم داشتند از این گروه نشان دهیم ))(4) نمونه کامل و گسترده مفهوم آیه مذکور، ظهور حکومت حق و عدالت در تمام کره زمین بوسیله امام قائم (عج ) است . سخنى درباره نیمه شعبان شیخ حر عاملى رحمه اللّه از بزرگان اصحاب نقل مى کند که امام صادق علیه السلام فرمود: ((شبى که حضرت قائم (عج ) در آن متولد شد، هیچ نوزادى در آن شب متولد نمى شود مگر اینکه مؤ من خواهد شد، و اگر در سرزمین کفر متولد گردد، خداوند او را به برکت امام مهدى (عج ) به سوى ایمان منتقل مى سازد.))(5) در نیمه شعبان زیارت حضرت امام حسین علیه السلام و همچنین زیارت امام زمان علیه السلام مستحب است ، امام صادق علیه السلام فرمود: ((شب نیمه شعبان بهترین شب بعد از شب قدر است و خواندن دو رکعت نماز در شب نیمه شعبان بعد از نماز عشاء مستحب است ، در رکعت اول بعد از حمد، سوره کافرون و در رکعت دوم بعد از حمد سوره توحید خوانده شود)).(6) غسل و شب زنده دارى و عبادت در این شب بخصوص فضائل بسیار دارد، این شب در نزد خدا چنین مقامى دارد که ولایت با سعادت امام زمان علیه السلام در سحرگاه این شب واقع شده و بر عظمت و رونق آن افزوده . ضمنا روایاتى آمده که نیمه شعبان همان شب قدر و تقسیم ارزاق و عمرها است ، و در بعضى از این روایات است شب نیمه شعبان شب امامان علیهم السلام است و شب قدر شب رسول خدا صلى اللّه علیه و آله است . از جمله فضائل این شب اینکه ، از شبهاى مخصوص زیارت امام حسین علیه السلام است که صد هزار پیامبر (صلواة اللّه علیهم ) آن حضرت را در این شب زیارت مى کنند. از نمازهاى مستحبى که در این شب وارد شده دو رکعت نماز است که در هر رکعت بعد از حمد صد بار سوره توحید خوانده مى شود. نقل شده : رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله فرمود: شب نیمه شعبان در خواب دیدم جبرئیل بر من نازل شد و فرمود: اى محمد: اى محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم در چنین شبى خوابیده اى ؟ گفتم : این شب چه شبى است ؟ فرمود: شب نیمه شعبان است برخیز، مرا بلند کرد و به بقیع برد، و سپس فرمود: سرت را بلند کن زیرا در این شبها درهاى رحمت خدا در آسمان بروى بندگان باز است ، همچنین در رضوان ، در آمرزش ، در فضل ، در توبه ، در نعمت ، در جود و سخاوت ، در احسان باز است ، خداوند به عدد پشمها و موهاى چرندگان در این شب گنهکاران را آزاد مى کند، پایان عمرها در این شب ، تعیین مى گردد، رزق هاى یکسال در این شب تقسیم مى شود و حوادث یکسال در این شب معین مى گردد. اى محمد! کسى که این شب را با تکبیر و تسبیح و تهلیل و دعا و نماز و قرائت قرآن و اطاعت و خضوع و استغفار بسر برد، بهشت منزل و سراى او است ، و خداوند گناهان گذشته و آینده اش را مى آمرزد... اى محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم این شب را احیاءدار و به امت خود دستور بده آنها نیز این شب را احیاء بدارند، و با عمل به سوى خدا تقرب جویند، چرا که این شب شبى شریف است . از اعمال این شب ، خواندن دعاى کمیل در سجده است روایت شده که کمیل گوید دیدم على علیه السلام این دعا را در شب نیمه شعبان در سجده خواندند. در مورد زیارت امام حسین علیه السلام در این شب بخصوص در صورت امکان در کنار قبرش ، آمده هر که بشناسد امام حسین علیه السلام را و شهادت او و هدف شهادتش را که موجب نجات امت گردید و وسیله و راهگشائى براى رسیدن به فوز عظیم شد (خلاصه اینکه عبادتش در این شب از روى توجه و علاقه و معرفت خاص باشد) آنگونه خویشتن را در برابر خدا خاضع نماید که شایستگى آن را دارا مى باشد و نیز از خدا خواسته هاى شرعیش را تقاضا کند.(7) نام و کینه امام زمان علیه السلام امام زمان علیه السلام هنگام تولد تا وقتى که پدرش به شهادت رسید (از سال 255 تا سال 260) مخفى بود و تنها خواص از اصحاب او را مى دیدند و مسائل خود را از ایشان مى پرسیدند، هنگام رحلت پدر، پنچ سال داشت ، سرانجام عواملى باعث شد که آن حضرت از نظرها غایب گردید و نخست غیبت صغرى و سپس غیبت کبرى به وجود آمد (که در این مورد، بعد سخن خواهیم گفت ). بهر حال : چنانکه در روایات آمده ، محل زندگى امام زمان علیه السلام در دوران کودکى همچون محل زندگى حضرت موسى علیه السلام مخفى بود تا از گزند طاغوتیان محفوظ گردد.(8)در اینجا براى اینکه دورنمائى از دوران خفقان آن زمان را دریابیم شایسته است به داستان زیر توجه فرمائید. جعفر کداب عموى امام زمان علیه السلام گاه مى شود بر اثر عواملى ، از حضرت نوح علیه السلام پسرى ناخلف بنام کنعان و یا از حضرت آدم علیه السلام پسرى متمرد بنام قابیل به وجود مى آید. حضرت امام هادى علیه السلام داراى 5 فرزند بنامهاى امام حسن علیه السلام ، حسین ، محمد، جعفر، و علیه بود. در میان این فرزندان ، جعفر، بسیار ناخلف بود که لقب کذاب (دروغگو) را گرفت ، امام هادى علیه السلام درباره او فرمود: از فرزندم جعفر دورى کنید، نسبت او به من همچون نسبت کنعان به نوح علیه السلام است ، امام عسکرى علیه السلام فرمود: مثل من و جعفر مانند هابیل و قابیل دو فرزند آدم علیه السلام است ، اگر کشتن من براى جعفر ممکن بود، مرا مى کشت ، ولى خداوند جلو او را گرفت . جعفر از افرادى بود که ادعاى امامت داشت و پس از رحلت پدر مى گفت امام مردم من هستم نه برادرم ، امام عسکرى علیه السلام ، حتى پس از رحلت پدر نزد خلیفه وقت رفت و گفت : بیست هزار اشرفى براى تو مى فرستم و از شما خواهش دارم که فرمان دهى تا بر مسند امامت بنشینم و این مقام از برادرم سلب گردد. خلیفه در جواب گفت : عجب آدم احمق هستى اگر امامت در دست ما مى بود آن را براى خود قرار مى دادیم اگر امام شناسان و شیعیان آنچه از برادرت و پدرت از معجزات و... دیدند از تو ببینند تو را امام خود مى دانند، دیگر نیازى به کمک ما ندارى و گرنه هرگز به تو ایمان نخواهند آورد. کارشکنى هاى او در عصر امامت برادرش امام عسکرى علیه السلام بجائى نرسید ولى پس از شهادت برادرش دوباره شروع به ادعا کرد و اعلام داشت که امام بعد از برادرم من هستم . امام عسکرى علیه السلام براى اینکه امر بر مردم اشتباه نشود و امامت امام مهدى (عج ) را از کارشکنى هاى جعفر، حفظ کند، در آخرین لحظات عمر، یکى از اصحاب بنام (ابوالادیان ) را به حضور طلبید و به او فرمود: ((چند نامه هست اینها را به مدائن مى برى و به فلان و فلان کس مى رسانى و جواب نامه ها را مى گیرى ، روز 15 به سامراه مى آئى ، صداى گریه از خانه من خواهى شنید مطلع مى شوى که من از دنیا رفته ام .)) ابوالادیان : فدایت شوم ، معلوم است که سخن شما راست و درست است ، و همین طور که مى فرمائى خواهد شد ولى سؤ الى دارم و آن اینکه پس از شما امام کیست ؟ امام عسکرى علیه السلام : ((امام کسى است که جواب نامه ها را از تو مطالبه کند.)) ابوالادیان : علامت دیگر امام پس از شما چیست ؟ امام عسکرى علیه السلام : ((امام کسى است که بر جنازه من نماز بخواند.)) ابوالادیان مى گوید: علامت دیگر چیست ؟ امام عسکرى علیه السلام فرمود: امام کسى است که از میان همیانهاى طلا خبر دهد.)) ابوالادیان مى گوید: ابهت امام عسکرى علیه السلام مرا گرفت ، دیگر نپرسیدم که منظور چه همیانى است برخاستم خداحافظى کردم نامه را گرفتم بسوى مدائن رهسپار شدم ، نامه ها را به صاحبانشان دادم جواب نامه ها را گرفت و به سامره برگشتم همین که وارد خانه امام حسن علیه السلام شدم صداى گریه شنیدم فهمیدم که امام عسکرى علیه السلام دار دنیا را وداع کرده است ولى دیدم گروهى دور جعفر کذاب را گرفته اند و به او به عنوان امام تهنیت مى گویند و بعضى به او تسلیت مى گفتند. در این میان کسى آمد و به جعفر گفت : جنازه برادرت را غسل داده اند، بفرمائید بر جنازه نماز بخوانید دیدم جعفر برخاست و همراه گروهى براى انجام نماز رهسپار شد، با خود گفتن : عجبا! اگر امام مردم ، بى دین بشود، معلوم مى شود که همواره دین از اول سست بوده است ، چون من جعفر کذاب را مى شناختم که همواره با ساز آواز و شرابخوارى سر و کار داشت ، من هم دنبال جعفر براه افتادم تا ببینم جریان به کجا منتهى مى شود. کنار جنازه امام عسکرى علیه السلام رسیدیم جعفر پیش ایستاده و همراهان پشت سرش ، گفتم دیگر کار از کار گذشت ، ناگهان پرده سفیدى که در حجره آویزان بود بلند شد، دیدم کودکى نورانى پیدا شد، رداى جعفر را گرفت و فرمود: اى عمو! پس برو، من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم ، جعفر مانند نقش بر دیوار هیچ نتوانست بگوید و کنار رفت . آن کودک مشغول نماز شد و پس از نماز همین که خواست برود به من رسید و فرمود: جواب نامه ها را به من بده ، نامه ها را به او دادم ، رفت به حجره ، با خود گفتم حمد و سپاس خدا را که دو علامت از علاماتى که امام عسکرى علیه السلام به من فرموده بود ظاهر شد، نزد جعفر آمدم و گفتم این طفل که بود؟ گفت : من اصلا چنین کودکى را ندیده ام و نمى شناسم . مسافران قمى و جعفر کذاب : روز بعد دیدم گروهى از اهل قم آمده بودند به زیارت امام عسکرى علیه السلام نائل شوند، مطلع شدند که حضرت از دنیا رفته است ، پرسیدند: امروز امام و حجت خدا کیست ؟ گروهى جعفر کذاب را نشان دادند، اهل قم نزد جعفر آمده و سلام کردند و گفتند: پول زیادى که مخصوص امام علیه السلام است براى شما آورده ایم ، دستور داد پولها را بگیرند. گفتند: ما هر وقت خدمت امام عسکرى علیه السلام مى رسیدیم و پولى نقد مى آوردیم نام صاحبان پول را حضرت مى بردند و حدود مبلغ را از درهم و دینار مى فرمود، شما هم اگر امام هستید و جانشین برادر خود مى باشید مبلغ و عدد و اسم صاحبان پول را بگوئید. جعفر گفت : مردم از من علم غیب مى خواهند، مگر برادرم علم غیب داشت ؟ اهل قم گفتند: در چنین صورت ما پول را نخواهیم داد. دستور دستگیرى امام زمان علیه السلام جعفر دید با این وضع به هدف شوم خود نمى رسد، نزد معتمد عباسى خلیفه وقت رفت و گزارش داد که برادرم امام عسکرى علیه السلام پسرى دارد و او بر جنازه پدرش نماز خواند (امام عسکرى علیه السلام براى حفظ فرزندش حضرت حجت (عج ) از دشمنان ، تولد او را به کسى نفرموده بود.) خلیفه ، ضد ماءمور به فرماندهى شخصى بنام ((رشیق )) به خانه امام عسکرى علیه السلام فرستاد و به او دستور اکید داد که برو به خانه امام عسکرى علیه السلام همه حجره ها را جستجو کن ، بى آنکه اجازه بگیرى وارد خانه شو. رشیق با ماءمورین به خانه امام عسکرى علیه السلام آمدند و همه حجره ها را گشتند تا به آن حجره که در آن پرده سفید آویزان بود رسیدند، پرده را بلند کردند دریائى آنجا دیدند که در وسط آن ، کودکى سجاده انداخته و نماز مى خواند، رشیق بیکى از ماءمورانش دستور داد که برو، و آن کودک را بگیر. آن ماءمور تا به سراغ کودک آمد در میان آب غرق شد. رشیق به دیگرى دستور داد، دیگرى وقتى خواست به طرف کودک رود در آب غرق شده با فریاد بلند تقاضاى کمک کرد، او را نجات دادند، حضرت با کمال وقار نماز را تمام کرد و سپس در پیش روى ماءموران از حجره بیرون آمد. ماءموران گویا چوب خشکى شده بودند. اصلا نتوانستند کوچکترین آسیبى به کودک که حضرت حجت (عج ) بود برسانند. همین موقع بود که حضرت مهدى علیه السلام غایب شد و غیبت صغرى به وقوع پیوست .(9)