زلیلی می شنیدم یا علی گفت به مجنون چون چون رسیدم یا علی گفت
مگر این وادی دارالجنون است که هر دیوانه دیدم یا علی گفت
نسیمی غنچهایی را باز میکرد به گوش غنچه کم کم یا علی گفت
چمن با ریزش باران رحمت دعا میکرد او هم یاعلی گفت
یقین پروردگار آفرینش به موجودات عالم یا علی گفت
خمیر خاک آدم را سرشتند چو بر می خواست آدم یا علی گفت
مسیحا هم دم از اعجاز میزد زبس بیچاره مریم یا علی گفت
علی را ضربتی کاری نمی شد گمانم ابن ملجم یا علی گفت
مگر خیبر زجایش کنده می شد یقین آنجا علی هم یا علی گفت