قرار بود پس از مدتها خانه ی نمناک دل خانه نشینم را مرتب کنم
دفتر آرزوهایم را باز می کنم
سبد کوچک خاطراتم را از ستاره های چیده نشده پر می کنم و به تماشای عاشقی آسمان می نشینم
ثانیه ها را ورق می زنم
قافیه های در هم ذهنم را به شعر های ننوشته ام سنجاق می کنم
قلمم را به لحظه لحظه های دلتگی ام می سپارم تا به حال من و شعر های نسروده ام زار بزند
باز هم دفترم پر شده از حضور نا تمام گلایه ها
و دستانم خالی تر از همیشه
مرگ واژه هایم را به عزا می نشینم
دست از خاکروبی دلم می کشم
بی هوا اشک هایم می بارند، رها در باد
بگذار آرزو هایم بی صداتر از همیشه در آنجا پرواز کنند
((آ)) ایران