[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مىکنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمىآیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مىنمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مىنالید ، امروز من از ستم رعیت خود مىنالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبهها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مىخواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد ، دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ !
های ! نپریشی صفای زلفم را ، دست !
آبرویم را نریزی ، دل !
ای نخورده مست
ورود به بخش مدیریت